English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (7479 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to take something as a joke U چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
to lose something U چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
to forfeit something U چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
appreciates U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rates U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rate U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciate U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to mind somebody [something] U اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
fixes U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
changing U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
screw up <idiom> U زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
changes U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
fence [around / between something] U حصار [دور چیزی] [بین چیزی]
fence [around / between something] U نرده [دور چیزی] [بین چیزی]
changed U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to wish for something U ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
change U استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
interpretation U تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
interpretations U تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
recognition U 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
to blame somebody for something U کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی [اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن] [جرم یا گناه]
require U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
insert U قرار دادن چیزی در چیزی
to lean something against something U چیزی را به چیزی تکیه دادن
to paint something [with something] U چیزی را [با چیزی] رنگ زدن
inserting U قرار دادن چیزی در چیزی
inserts U قرار دادن چیزی در چیزی
required U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
resist U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resists U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisting U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
requires U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
resisted U مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
requiring U نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
(a) case in point <idiom> U مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> U کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
assignation [of something] [to something] U تعیین [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U گمارش [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U ارجاع [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U ارجاع [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U واگذاری [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U واگذاری [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U تعیین [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U گمارش [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U برگماشت [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U برگماشت [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U انتساب [به چیزی] [از چیزی]
assignment [of something] [to something] U انتساب [به چیزی] [از چیزی]
make do with something U با چیزی تا کردن
to throw something overboard U چیزی را ول کردن
to reason out something U چیزی را حل کردن
make something do U با چیزی تا کردن
deducts U کم کردن چیزی از کل
to smell at something U چیزی را بو کردن
defrosted U یخ چیزی را اب کردن
to cut down [on] something U چیزی را کم کردن
defrost U یخ چیزی را اب کردن
to cut back [on] something U چیزی را کم کردن
defrosting U یخ چیزی را اب کردن
defrosts U یخ چیزی را اب کردن
deduct U کم کردن چیزی از کل
to work out something U چیزی را حل کردن
fill U پر کردن چیزی
deducted U کم کردن چیزی از کل
fills U پر کردن چیزی
deducting U کم کردن چیزی از کل
to cut something U چیزی را کم کردن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
phased U معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
something like 00 rials U سد ریال چیزی کم چیزی بالا در حدود سد ریال
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
stuck on <idiom> U دیوانه چیزی شدن ،عاشق چیزی شدن
phases U معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
phase U معرفی تدریجی چیزی یا کاهش تدریجی چیزی
demystify U سر چیزی را برطرف کردن
demystifying U سر چیزی را برطرف کردن
to make r. after something U چیزی را جستجو کردن
to make something U چیزی را درست کردن
preparations U آماده کردن چیزی
preparation U آماده کردن چیزی
to avoid something U دوری کردن از [چیزی]
to mull over something U بازاندیشی کردن چیزی
to tip something [British E] U ته نشین کردن چیزی
to deny somebody something U چیزی را از کسی رد کردن
to work out something U حل چیزی را پیدا کردن
to refuse somebody something U چیزی را از کسی رد کردن
to think over something U بازاندیشی کردن چیزی
to reason out something U چیزی رامعین کردن
demystifies U سر چیزی را برطرف کردن
demystified U سر چیزی را برطرف کردن
to r. at something U از چیزی ناله کردن
replace U چیزی را تعویض کردن
replaced U چیزی را تعویض کردن
replaces U چیزی را تعویض کردن
replacing U چیزی را تعویض کردن
simplifying U ساده تر کردن چیزی
to sweeten something U چیزی را شیرین کردن
to fall across anything به چیزی تصادف کردن
to obtain something U فراهم کردن چیزی
to obtain something U کسب کردن چیزی
To give up (overlook)something. U از چیزی صرفنظر کردن
to endeavor after anything در پی چیزی کوشش کردن
mean U مشخص کردن چیزی
meaner U مشخص کردن چیزی
To prepare something. To get somethings ready. U چیزی را حاضر کردن
to agree on something U موافقت کردن با چیزی
to agree on something U سازش کردن با چیزی
to touch something U لمس کردن چیزی
To spit at someone (something). U بکسی (چیزی ) تف کردن
meanest U مشخص کردن چیزی
premise U چیزی را فرض کردن
assume U چیزی را فرض کردن
pass on <idiom> U رد کردن چیزی که دیگر
evaluate U چیزی رامعین کردن
evaluated U چیزی رامعین کردن
evaluates U چیزی رامعین کردن
try (something) out <idiom> U امتحان کردن(چیزی)
evaluating U چیزی رامعین کردن
endow U چیزی راوقف کردن
speak out <idiom> U دفاع کردن از چیزی
presume U چیزی را فرض کردن
To give the meaning of something . to interpret something . U چیزی را معنی کردن
clean U تمیز کردن چیزی
cleaned U تمیز کردن چیزی
cleanest U تمیز کردن چیزی
cleans U تمیز کردن چیزی
To devour something . U چیزی را یک لقمه کردن
endowing U چیزی راوقف کردن
to take apart something U چیزی را از هم جدا کردن
to take apart something U چیزی را از هم باز کردن
simplify U ساده تر کردن چیزی
to lay stress on something U چیزی راتاکید کردن
fill up U کاملاگ پر کردن چیزی
palletize U چیزی را حمل کردن
simplifies U ساده تر کردن چیزی
to protest against something U به چیزی اعتراض کردن
to ensure something U تضمین کردن [چیزی]
to put [place] credence in something U به چیزی باور کردن
to give credence to something U به چیزی باور کردن
to make something clear U چیزی را روشن کردن
to book something U چیزی را رزرو کردن
to ensure something U تامین کردن [چیزی]
to put [place] credence in something U به چیزی اعتقاد کردن
to give credence to something U به چیزی اعتقاد کردن
to ensure something U مراقبت کردن در [چیزی]
to get [hold of] something U فراهم کردن چیزی
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1چیزی که عوض داره گله نداره
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1confinement factor
1She ferreted in her handbag and found nothing.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com